زوال خانواده از  پل ویتز

 

 

 پل ویتز در این مقاله، یافته‏هاى تحقیقات علوم اجتماعى در مورد آثار طلاق و خانواده‏هاى تک‏والدى را با تأکید بر عواملى چون خشونت، خودکشى، مواد مخدر و ... مورد بررسى قرار مى‏دهد. او معتقد است که بر اساس یافته‏هاى علوم اجتماعى، عواملى مانند طلاق و عدم تمایل به ازدواج، اصلى‏ترین دلایل بروز بحران‏هایى مانند افزایش خشونت، خودکشى، مواد مخدر و ... است. ویتز در تحقیق حاضر خود که در واقع خلاصه‏اى از تحقیقات بسیارى از دانشمندان علوم اجتماعى است، یافته‏هاى قابل توجهى را در مورد «زوج‏هاى هم‏خانه ازدواج نکرده» بیان مى‏دارد.
این مقاله خلاصه‏اى از تحقیقات اخیر در مورد خانواده است که پیش از همه به بررسى خانواده در ایالات متحده مى‏پردازد و نشان دهنده افول شدید این نهاد در دهه‏هاى اخیر است. اصل این تحقیقات و بسیارى از تفاسیر آنها متعلق به من نیستند و من در مورد آنها وامدار اساتید دیگرى هستم. تلاش من بر آن است که در مورد آثار آنها، قضاوت و بهره‏بردارى عادلانه‏اى داشته باشم. در این زمینه، خصوصا از آثار آلن کارلسون و بریک کریستن‏سن از محققین مرکز تحقیقاتى هاروارد استفاده کرده‏ام.
در هر صورت، من معتقدم که با نگاهى به کلیه این تحقیقات و قرار دادن اجزاى مختلف آن در کنار هم، واضح است که خانواده آمریکایى رو به زوال نهاده است. شایان توجه است که به خاطر داشته باشیم، این تحقیقات بیانگر معدل کل مسائل است و البته استثناءهاى فراوانى در این میان وجود خواهد داشت. آنچه اهمیت دارد این است که نباید این استثناءها ــ هرچند که از لحاظ شخصى و فردى، اهمیت و معناى زیادى براى ما داشته باشد ــ مانع واقعیت‏نگرى ما شود. نتیجه نهایى‏اى که در انتها به آن مى‏رسیم، منبع اصلى این معضلات را نیز کاملاً مشخص مى‏سازد.
در دهه‏هاى اخیر، ایالات متحده شاهد رشد سریعى در نرخ موالید نامشروع بوده است. نرخ زایمان زنان ازدواج نکرده از 1/14 در هر هزار نفر در سال 1950 به 8/43 در هر هزار نفر در سال 1990 رسیده است (افزایش 310 درصدى). تعداد زایمان‏ها از 150 هزار کودک نامشروع در سال 1950 به 1150 هزار در سال 1990 رسیده است که حتى اگر نرخ رشد جمعیت را نیز در نظر بگیریم، باز هم رشد بسیار بالایى بوده است. نرخ زایمان دختران زیر 20 سال (15ـ19 ساله) که ازدواج نکرده‏اند، از 6/12 در 1950 به 5/42 در سال 1990 افزایش یافته است (افزایش 337 درصدى). اداره آمار و سرشمارى ایالات متحده گزارش داده است که 25 درصد از زنان ازدواج نکرده در ایالات متحده مادر مى‏شوند و نرخ این امر صرفا در طول 10 سال گذشته، 60 درصد افزایش یافته است. برخى از گمانه‏زنى‏هاى اخیر، نرخ ملى موالید نامشروع را 30 درصد اعلام نموده‏اند.
نرخ طلاق در ایالات متحده نیز که از دهه 1960 سرعت یافت و در 1981 به نقطه اوج خود رسید، افزایش بسیارى یافته است. چهار درصد از کل جمعیت بزرگسال کشور در سال 1970 مطلقه بودند؛ حال آنکه این آمار در سال 1992 به 11 درصد افزایش یافته است (226 درصد افزایش در عرض 22 سال). امروزه کاملاً واضح است که 50 درصد از ازدواج‏ها به طلاق مى‏انجامد. این نرخ بالاى طلاق به این معناست که در 20 سال گذشته، در هر سال یک میلیون کودک آمریکایى، جدایى پدر و مادر خود را تجربه کرده‏اند.
در میان زنان سنین 25ـ29 سال و 30ـ34 سال، درصد زنانى که هرگز ازدواج نکرده‏اند، از سال 1970ـ1992 سه برابر شده است. یعنى زنان گروه‏اول از 11 درصد به 33 درصد و زنان گروه دوم از 6 درصد به 19 درصد افزایش داشته است. همچنین تعداد هم‏خانه‏هایى که ازدواج نکرده‏اند (مرد و زنى که با یکدیگر در یک خانه زندگى مى‏کنند و روابط جنسى مانند زناشویى دارند، اما ازدواج عرفى و قانونى نکرده‏اند) در سال 1992، 3/3 میلیون زوج بوده است که نسبت به 1980، دو برابر شده است. امروزه وقتى که میلیون‏ها زندگى هم‏خانگى از این دست برهم‏مى‏خورد، در هیچ آمار رسمى‏اى ثبت نمى‏شود؛ حتى اگر این زوج ازدواج نکرده، فرزند هم داشته باشند.
نکته جالب توجه این است که احتمال طلاق زوج‏هایى که مدتى پیش از ازدواج با هم زندگى کرده‏اند و سپس ازدواج مى‏کنند، بیشتر از آنانى است که قبل از ازدواج با هم زندگى نکرده‏اند. این امر در تحقیقات متفاوتى که بنت در سوئد، بوث و جانسون در ایالات متحده و بالاکریشانان، واتسون و دموئو و دیگران در کانادا انجام داده‏اند، به دست آمده است. نکته جالب توجه دیگرى که از این تحقیقات به دست مى‏آید این است که زوج‏هایى که بدون ازدواج با یکدیگر به صورت هم‏خانگى زندگى مى‏کنند، احتمال ازدواج آنها نسبت به دیگر زوج‏ها کمتر و پذیرش آنها نسبت به طلاق بیشتر است و معمولاً کسانى به این کار دست مى‏زنند که خود، فرزندان طلاق هستند. تحقیقى که از سوى فورسته و تانفر در سال 1996 صورت گرفته است نشان مى‏دهد که زنانى که پیش از ازدواج به صورت هم‏خانگى با مردى زندگى کرده‏اند، غالبا پس از ازدواج به همسر خود خیانت مى‏کنند. به علاوه، ستس در تحقیقى که در سال 1993 انجام داده بود، دریافت که بین داشتن رابطه هم‏خانگى پیش از ازدواج و کیفیت پایین روابط خانوادگى پس از ازدواج، رابطه مستقیم وجود دارد و به‏طور کلى زوج‏هایى که رابطه هم‏خانگى داشته‏اند، نسبت به زوج‏هایى که بدون رابطه هم‏خانگى و جنسى قبل از ازدواج با هم ازدواج کرده‏اند، روابط خانوادگى بى‏کیفیت‏ترى دارند؛ به عنوان مثال، زنانى که رابطه هم‏خانگى با یک مرد را دارند، پنج برابر زنان شوهرکرده (بدون رابطه هم‏خانگى) از خشونت شدید رنج مى‏برند و آن‏را در زندگى خود با شریک‏شان تجربه مى‏کنند.
به هر ترتیب، با توجه به تعداد زیاد این زوج‏ها، مى‏توان منتظر تعداد بسیار بیشترى از طلاق‏ها در آینده بود و نیز باید به خاطر داشت که فرزندان طلاق و خانواده‏هاى تک‏والدى در آینده، کمتر احتمال ازدواج کردن و در صورت ازدواج، بیشتر از دیگران احتمال طلاق را در پیش‏رو دارند. بسیارى از تحلیل‏گران، افزایش شدید کودکان نامشروع و طلاق را عامل افزایش مشکلات روانى در میان جوانان مى‏دانند. پس از 1950، میزان خودکشى جوانان آمریکایى، 300 درصد افزایش داشته است؛ نرخ جنایت و آدم‏کشى آمریکایى‏هاى زیر 25 سال به همین میزان افزایش یافته است؛ اعتیاد به مواد مخدر شیوع پیدا کرده است و نرخ دستگیرى و ارتکاب رفتارهاى جنایى جوانان، خصوصا از سال 1960 به بعد، سر به فلک کشیده است.
شاید برخى بگویند طلاق هیچ اشکالى ندارد و استدلال کنند که اکثر کودکان آن‏را تحمل مى‏کنند و در سلامت باقى مى‏مانند و یا این استدلال که مگر مزیت خانواده‏هاى قدیمى که پدر و مادر با هم هستند به چیست و یا اینکه زنان باید استقلال خود را به دست آوردند و یا اینکه مزیت پدرسالارى چیست. این افراد افزایش پدیده‏هاى نامطلوبى مانند مصرف مواد مخدر، خودکشى، آدم‏کشى، جنایت، خشونت و ... را به علت‏هاى دیگرى مانند اقتصاد، آموزش‏هاى پدران و مادران، تلویزیون و ... ربط مى‏دهند؛ حال آنکه در بسیارى از موارد، سقوط و فروپاشى خانواده و به طور کلى زوال خانواده‏ها در سطح اجتماع، عامل اصلى این پیشرفت‏هاى ناخشنودکننده است.

اشاره
1. نقش خانواده در بهبود و سلامت روانى جامعه از جمله مسائلى است که از دیرباز مورد اتفاق نظر همه متفکران و آحاد جوامع بشرى بوده است. دانشمندان بزرگ جهان همواره سعادت فرد و جامعه را در گرو خانواده سالم و پاک دانسته‏اند. شخصیت‏هاى سالم، انسان‏هاى مفید و متعادل، از کانون انسان‏سازى به نام خانواده پدید مى‏آیند. متأسفانه دنیاى مدرن و تمدن مادى بشر، در مسیر فردیت، دنیاپرستى و خودخواهى، خانواده را در مسیر زوال قرار داده است و امروزه شاهدیم که محققان دنیاى غرب، با تحقیقات و آمارهاى مستند، سقوط اخلاقى جوامع غربى را به تصویر کشیده‏اند. اما تأسف‏بارتر آنکه، همین ایده توسط نظام حاکم جهانى با عناوین کنوانسیون‏ها و قراردادهاى بین‏المللى و دیگر برنامه‏هاى جهانى‏سازى در کشورهاى دیگر به ویژه کشورهاى اسلامى ترویج مى‏شود و راه شکست‏خورده و بن‏بست اخلاقى غرب امروز، با نام دفاع از آزادى و دموکراسى، دفاع از حقوق زنان و حاکمیت زنان بر بدن خویش، فراروى این کشورها قرار داده مى‏شود. تضعیف حجاب بانوان، ترویج بى‏بند و بارى و اختلاط زن و مرد، تحقیر مقام مادرى و همسرى و کاهش حضور زنان در کانون خانواده، همگى دست به دست هم داده و خانواده را در معرض تهدید جدى قرار داده است. جا دارد در تدوین سیاست و برنامه‏هاى توسعه جمهورى اسلامى ایران براى حفظ و سلامت کانون خانواده، تجارب تلخ دنیاى غرب مورد توجه قرار گیرد. بررسى سند برنامه چهارم توسعه کشور که اخیرا از سوى شوراى نگهبان به مجلس شوراى اسلامى ارجاع داده شده است نشان مى‏دهد که متأسفانه سیاست‏ها و برنامه‏هاى در نظر گرفته شده نه تنها اهتمام کافى به مسئله خانواده را نشان نمى‏دهد، بلکه موارد پیش‏بینى شده، بحران خانواده و تضعیف نقش مادران در خانواده را به دنبال خواهد داشت.
2. از جمله نکات جالب ارائه شده در این مقاله تأثیر منفى روابط قبل از ازدواج، در زندگى زن و مرد پس از ازدواج است. در سنت‏هاى دیرین جامعه ما آشنایى و انس زن و مرد با ازدواج آغاز و به تدریج افزایش مى‏یابد و روزبه‏روز بر تعلق و همدلى زوجین افزوده مى‏گردد. با این همه، امروزه تحت عناوینى همچون ضرورت شناخت دختر و پسر قبل از ازدواج، سخن از دوستى‏ها و روابط طولانى دختران و پسران، قبل از ازدواج به میان مى‏آید. در حالى که بر اساس سنت ملى و اسلامى کشور ما، اساسا شناخت زوجین از شناخت متقابل خانواده‏ها از یکدیگر آغاز مى‏شود و با ارتباط‏هایى که میان دو خانواده ایجاد مى‏گردد، افزایش مى‏یابد و پس از تحقیقات لازم، ملاقات حضورى دختر و پسر و گفت‏وگوى آن دو با هم و شناخت ملاک‏ها و ارزش‏هاى یکدیگر، تحقیقات به مرحله پایانى مى‏رسد. بهتر است کسانى‏که روابط دختران و پسران را قبل از ازدواج به ویژه در طول دوران دانشجویى توصیه مى‏کنند، اندکى به تجارب دنیاى غرب در این زمینه توجه نمایند