چرا اسلام ؟(قسمت دوم)

 

به این ترتیب روح اسلامى از جوامع مسلمان ، طرد گردید و عملا متروک ماند. امام خمینى (ره ) بزرگ احیاگر اسلامى در این زمینه مى نویسد: «اکنون ببینیم که چه گذشته است بر کتاب خدا؛ این ودیعه الهى و ما ترک پیامبر اسلام (ص )، مسائل اسف انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على (ع ) شروع شد. خود خواهان و طاغوطیان ، قرآن کریم را وسیله اى کردند براى حکومت هاى ضد قرآنى ، و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم دریافت کرده بودند و نداى «انى تارک فیکم الثقلین » در گوششان بود با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پیش تبین شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت قرآن را که براى بشریت تا ورود به حوزه بزرگ ترین دستور زندگانى مادى و معنوى بوده و هست ، ازصحنه خارج کردند و بر حکومت عدل الهى که یکى از آرمان هاى این کتاب مقدس بوده و هست ، خط بطلان کشیدند و انحراف از دین خدا و کتاب سنت الهى را پایه گذارى کردند؛ تاکار به جایى رسید که قلم از شرح آن شرمسار است . هر چه این بنیان کج به جلو آمد کجى ها و انحراف ها افزون شد، تاآن جا که قرآن کریم را - که براى رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عائله بشرى ، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدى (ص ) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده به علم الاسماء را از شر شیاطین و طاغوت ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولیاءالله معصومین (علیهم صلوات الاولین و الاخرین )بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند - چنان از صحنه خارج نمودند که گویى نقشى براى هدایت نداد. کار به جایى رسید که نقش قرآن به دست حکومتهاى جائر و آخوندهاى خبیث بدتر از طاغوتیان وسیله اى براى اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع الاصف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل ، قرآن این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد، و آن که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد. (61)
حال با توجه به آن که پویایى اسلام ، از پویایى دستورهاى قرآن ، ناشى مى شود، کنار نهادن قرآن ، چیزى جز کنار گذاشتن اسلام و متروک ساختن آن نیست . اما از طرف دیگر در اعصار اخیر، غفلت از مسائل روز و ناآگاهى از مقتضیات زمان و کشیده شدن یکسره حوزه هاى دینى به سمت و سوى مسائلى که غبار زمان بر آن نشسته و مربوط به گذشته مى باشد، و نیز تمایل بیش از حد و حتى تعصب نسبت به آن ها موجب فاصله گرفتن ، کانون هاى دینى از اقتضائات زمان حال گردید، که شهید مطهرى این گونه به آن اشاره مى کند: علل و عوامل این جریان بر کسى پوشیده نیست ، چیزى که نباید کتمان کرد این است که جمود و رکود فکرى که در قرن اخیر بر جهان اسلام حکمفرما شد و مخصوصا باز ایستادن فقه اسلامى از تحرک و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیز از مواجهه با روح زمان ، یکى از علل این شکست به شمار مى رود. امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانونگزارى است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامى ریشه بگیرد.(62)

این موضوع مخصوصا در بین اهل سنت که باب اجتهاد، بسته بوده و چارچوب فکرى ثابتى بر حوزه هاى آنها حاکم است ، به صورتى ملموس و آشکار به چشم مى خورد. باب اجتهاد از محاسن برجسته شیعه در تطبیق اسلام با زمان مى باشد.
آسیب نهاد روحانیت به عنوان مبلغان دینى و اشاعه دهندگان اسلام ، از دیگر مواردى است که در انزواى اسلام بین جامعه هاى مسلمانان نقش ‍ داشته است . از جمله این آسیبها نفوذ افراد روحانى نما در نهاد روحانیت و سوء استفاده از اسلام با به خطر انداختن این دین مى باشد که : خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش ‍ انحرافى است و خطر بسیار عظیم آن در دراز مدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود در بین توده ها و قشرهاى مردم پاکدل و علاقه مند نمودن آنان به خویش و ضربه مهلک زدن به حوزه هاى اسلامى و اسلام عزیز (است ). (63)
و نیز از دیگر آفات این نهاد مقدس ، عوام زدگى است که شهید مطهرى این گونه از آن انتقاد مى کند: روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از این که هر وقت یک مساله اجتماعى مى خواهد عنوان کند، به دنبال مسائل سطحى و غیر اصولى برود و از مسائل اصولى ، صرف نظر کند و یا طورى نسبت به این مسائل اظهار نظر کند که با کمال تاسف علامت تاخر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله اى به دست دشمنان اسلام بدهد.
افسوس که این آفت عظیم ، دست و پاها را بسته است و گرنه معلوم مى شد که اسلام در هر عصر و زمانى تازه است : لاینفى عجائبه و لاینقضى غرائبه ، معلوم مى شد که حتى عمیق ترین سیستم هاى اجتماعى عصر ما قادر نیست با آنچه اسلام آورده است رقابت کند. روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از این که همواره سکوت را بر منطق و سکون را بر تحرک و نفى را بر اثبات ، ترجیح دهد: زیرا موافق طبیعت عوام است .(64)

عوامل بیرونى (تقابل تمدن هاى اسلامى و غربى)
اما در کنار این عوامل داخلى و درونى که به اختصار به گوشه هایى از آن اشاره شد، علل بیرونى و خارجى نیز در اثر عداوت ها و کینه هاى دیرینه رقیبان و مخالفان اسلام ، دست اندر کار انزواى اسلام و انحطاط تمدن اسلامى و عقب ماندگى جوامع مسلمان گردید؟ در همین زمینه به بررسى تقابل بین دنیاى مسیحیت و جهان غرب با دنیاى اسلام و ملل اسلامى مى پردازیم تا عداوت هاى دینى مسیحیت قرون وسطایى و به تبع آن غرب ، با اسلام و جوامع اسلامى و نیز میزان و چگونگى تاثیر گذارى آن ها را انحطاط تمدن وسیع اسلامى و عقب ماندگى مسلمانان آشکار گردد.
اولین برخورد این دو دنیا او تولد تمدن اسلامى ، مصادف با سده هاى 7 و 8 و 9 میلادى بود که منجر به پیروزیهاى چشمگیر تمدن تو پاى اسلامى و بسط و گسترش اسلام تا عمق اروپا گردید. غرب در واکنشى که نسبت به این تهاجمات او خود نشان داد باعث آغاز جنگ هاى صلیبى به مدت 200 سال گردید که به رغم خواست غرب ، مبنى بر شکست سیطره و نفوذ و حضور اسلام به نتیجه اى مطلوب نرسیده و عقیم ماند. در همین دوران بود که غرب به علت تماس نزدیک با جهان اسلام ، بهره هاى فراوان فرهنگ و هنر و علم و دانش مسلمین برد.
پس از این دوران زاویه انحراف موجود در جهان اسلام - که به آن اشاره شد - به شکل روشن ، نمود پیدا کرد، باعث ایجاد سستى و آغاز ضعف و زوال از درون تمدن اسلامى گردید. عوامل درونى دخیل در این میان زمینه انزواى قرآن و اسلام را در این جوامع - که اکنون دیگر فقط نام اسلام را به یدک مى کشیدند - فراهم آورد و تمدن اسلامى را در سراشیبى انحطاط قرار داد.
از سوى دیگر در همین دوران ، غرب با آغاز رنسانس و کنار زدن قید و بندهاى قرون وسطایى و دست برداشتن از دینى که جز ظلمت و پریشانى ، چیز دیگرى براى غرب تدارک ندیده بود بناى تمدنى غیر دینى نهاد و با انقلاب صنعتى ، تحولى بزرگ انجام داد.
مسلمانان ، اسلام را کنار گذاشتند و به فلاکت ، گرفتار آمدند و غربیان ، دین خود را رها کردند و به توسعه دست یافتند :
میان ماه من ، تا ماه گردون
تفاوت ، از زمین تا آسمان است
در هر حال به دنبال این تغییر و تحولات در هر دو بلوک و تمدن که یکى منجر به ضعف تمدن اسلامى و دیگرى باعث قوت تمدن غربى گردیده بود، حملات وسیعى از طرف غرب ، علیه جهان اسلام - که اکنون خلع سلاح شده بود و حربه موثر خویش از کف نهاده بود - آغاز گردید.
این حملات که بیشتر مبتنى بر شگردهاى موذیانه و فریب هاى شیطانى در راستاى دور ساختن بیش از پیش جوامع اسلامى از قرآن و اسلام و دامن زدن به فاصله ایجاد شده بین دنیاى شرق و جوهره اسلامى آن بود، با نفوذ در پیکره جهان اسلام به تضعیف بیش از پیش آن پرداخت و در قالب استعمار، تبلور یافت .
به عنوان نمونه : امپراتورى عثمانى که در آن روزگار به عنوان تمدن اسلامى و نماینده آن محسوب مى شد از نمونه کشورهاى مسلمانى است که در برابر این تهاجمات وسیع غرب ، تسلیم شده ، در کام تمدن غربى فرو رفت .
غرب با تبلیغ ناسیونالیزم منفى در جوامع شرق ، مسلمانان را از هم دور مى کند و اتحاد را از بین مى برد، پریده اى به نام اسراییل را به وجود مى آورد تا انتقام جنگ هاى صلیبى را از مسلمانان بگیرد . در این برهه ، غرب به تجزیه تضعیف امپراتورى عثمانى مى پردازد که در نهایت با حرکت مصطفى کمال (آتاتورک ) تبدیل به جمهورى ترکیه به عنوان یکى از اقمار غرب مى گردد. ترکیه ، نمونه و مثال بارزى از کشورهاى اسلامى است که مورد تهاجم غرب قرار گرفته و اسلامیت خود را به کلى از دست داد. آتاتورک با اجراى مو به موى سناریویى که غرب آن را نوشته بود، با مبنا قرار دادن اصول لائیسیته به کنار زدن اسلام از صحنه اجتماعى و سیاسى پرداخت ، تا جایى که در آوریل سال 1928 قانونى از طرف مجلس ترکیه به تصویب رسید که تمامى عبارات و واژه هاى مذهبى قانون اساسى را حذف کرد. و در 9 آوریل همان سال این جمله که دین رسمى ترکیه ، دین اسلام است حذف شد و از آن پس نمایندگان مجلس به جاى سوگند خوردن به قرآن به شرف خود سوگند خوردند. غرب به وسیله مصطفى کمال ، اسلام را از ترکیه گرفت و امروز ترک ها که زمانى به تعبیر گیبون ، هرکول و افرودیت با شکوه و نیرومندى بودند به کارهایى پست در آلمان و اتریش ‍ و.... مشغول اند. طنز شگفتى است : روزگارى ، وین در محاصره ترک ها بود و حالا ترک ها در خیابان هاى وین و فرانکفورت ، زبابه ها را جمع مى کنند. (65)
این به این ترتیب ، امپراتورى عثمانى به عنوان یک کشور وسیع اسلامى در دامان غرب فرو غلتید. دولتها و جوامع مسلمان دیگر نیز هم چون امپراتورى عثمانى همواره در معرض آماج حملات وسیع غرب بوده و یکى پس از دیگرى از پاى در آمدند.

تقابل دین اسلام و غرب
اما مطلبى که در بحث تقابل غرب و جهان اسلام ، در خور توجه است . موضع اسلام - و نه تمدن اسلامى - در این میان مى باشد. به رغم انحطاط جوامع به ظاهر اسلامى - که نتیجه مستقیم دورى این جوامع از جوهره اسلام ناب بود - دید مبین اسلام ، که جوهره آن در قرآن مجید تبلور یافت ، با رخنه در دل تمدن غربى و جذب دائمى طیف وسیعى از مردم غر، تهدیدى جدى براى تمدن غیردینى غربى محسوب مى گردید.
اسلام ، که پاسخى به نداى فطرت آدمى و دینى منطق با خواسته هاى ذاتى بشر است به رغم موضع تهاجمى خویش در قبال تمدن اسلامى ، در برابر اسلام ، حالتى تدافعى به خود گرفت تا مانع از نفوذ آن در بطن تمدن غیردینى خویش گردد. سردمداران غربى - چه ارباب کلیسا در قرون وسطى و چه خادمان تفکرات ضد دینى و یا مادیگرى در رنسانس و عصر حاضر - تمام تلاش خویش را مصروف کنترل اسلام و ممانعت از نفوذ آن به داخل جوامع غربى ساختند.
در همین راستا ممانعت از عدم شناخت صحیح آن توسط توده مردم به وسیله مخدوش جلوه دادن آن با تبلیغات وسیع و همه جانبه که توام با روانه ساختن سیل اتهامات علیه این دین الهى گردید، از اهم فعالیت هاى غرب به حساب مى آید.
در دوران جنگ هاى صلیبى و قرون وسطى سردمداران کلیسا به خاطر حفظ منافع خویش و جلوگیرى از ترویج اسلام که باعث کساد بازار داغ معیشى آنان مى گردید، سیل تهمت ها و افتراها را نثار این دین ساختند، تا واقعیات این دین را دگرگون نشان داده و دین عجین با اوهام خویش را بى رقیب در صحنه ، نگاه دارند. پس از رنسانس نیز حامیان تفکرات مادى و دهرى و مخالفان و معاندان دین و مذهب از یک طرف و همه کسانى که اسلام و تعالیم آن ، منافع شان را تهدید مى کرد از طرف دیگر، به مبارزه با این دین برخاستند.
امیل دیرمنگهام در کتاب خویش به نام حیات محمد در این باره مى گوید: از روزى ؟ جنگهاى صلیبى شروع شد، بدبینى نسبت به اسلام در میان مسیحیان زیادتر شد، تا کار به جایى رسید که لفظ محمد، مساوى با کفر به خدا قلمداد گردید و در زمان شکسپیر به هر دیانت باطل و پوچ ، محمدى گفته مى شد، بالخصوص دیانتى ؟ بت پرستى بود! لفظ محمد (MAMMEYS) به جاى بت ، استعمال مى گردید، که از این کلمه ، کلمه (MAHMETIE) و پس از آن کلمه (MAMMETY) را مشتق ساختند که به جاى دیوانه و جن زده استعمال مى کردند. (66)
کج اندیشى در واقع در اثر این بود که متکلمان مسیحى یک سلسله مطالب بى اساس و پوچ را بدون آن که درباره آنها تحقیقاتى بکنند به اسلام نسبت دادند. شما نویسندگان و شعراى دوره گرد غربى را مى بینید که چگونه با سخیف ترین و بى اساس ترین وصف ها و تعبیرها با مسلمانان نبرد مى کنند. اینان محمد صلى الله علیه و آله را طورى نشان مى دهند؟ گویى العیاذ بالله دزدى نابغه یا فردى بى پروا یا ساحر و یا رئیس راهزنان است .
و یا این که او مانند اسقف رومان مى خواست به عنوان پاپ کشیش ‍ بزرگ انتخاب شود و چون به این سمت نرسیده ، به خشم آمده ، براى خود خدا و دین تازه این ساخته است .
پطروس ترجمه قرآن به حروف لاتینى را حرام کرد... و پاپ اینوسان (رهبر مسیحیان محمد را دشمن عیسى معرفى نمود. (67)
و این تهمت ها در حالى است که قرآن ، آکنده از وصف هاى حضرت عیسى علیه السلام بوده ، از طرفى این دین به گواهى تاریخ ، بزرگ ترین مبارزه علیه بت پرستى را در طول تاریخ به نام خود، رقم زد.
اما بعد از رنسانس و در عصر حاضر نیز این تبلیغات منفى با پیشرفت تکنولوژى شکل هاى پیچیده ترى به خود گرفته و با گسترده تر شدن موج اسلام در جوامع غربى بسیار شدیدتر و وسیع تر گردیده است . خبرنگار CNN در مصاحبه با دلیپ هیرو خود این گونه به این امر اعتراف مى کند: در غرب به ویژه در مطبوعات ، رسم بر این شده است که عنوان خشونت و ترور با بنیانگرایى و اسلام پیوند بخورد و این ، تصورى منفى از مسلمانان و اسلام ایجاد کرده است ، تصورى که مسلمانان را فردى خشن ، تروریست و بدون پایبندى به اصول اخلاقى جلوه مى دهد . همین تصور موجب آن شد که در ترکیه که یکى از متحدین سنتى غرب است ، با روى کار آمدن نجم الدین اربکان موجى از ترس و وحشت در میان سیاستمداران برانگیخته شود. این تصور، هم چنین موجب سکوت نسبى منافع غرب در برابر صرب هاى بوسنى شد، زیرا بیم آن مى رفت که مسلمانان در غرب اروپا یک حکومت رادیکال مذهبى ضد غرب ایجاد نمایند.(68)
به عنوان نمونه عینى دیگر از فعالیتهاى اسلام ستیزانه غرب ، با مخدوش ‍ جلوه دادن چهره آن ، انتشار وسیع کتاب آیات شیطانى بود که با صدور حکم اعدام سلمان رشدى نویسنده مرتد آن کتاب ، از سوى امام خمینى ، راه براى تکرار توطئه هایى نظیر آن بسته شد. امام خود در این باره مى فرماید: مسئله کتاب آیات شیطانى ، کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در راس آن اسلام و روحانیت است . یقینا اگر جهانخواران مى توانستند، ریشه و نام روحانیت را مى سوختند، ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاءالله که از این پس نیز خواهد بود، به شرط آن که حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم .(69)
پاسخى که خداوند در قرآن به همه این معاندان مى دهد، این است : علما و راهبان خود را به مقام ربوبیت شناختند و نیز مسیح پسر مریم را به الوهیت گرفتند، در صورتى که مامور نبودند جز آن که خداى یکتایى را پرستش کنند که منزه و برتر از آن است که به او شریک قرار مى دهند * کافران مى خواهند نور خدا را به نفس تیره و گفتار جاهلانه خود خاموش کنند و خدا نگذارد تا آن که نور خدا را دین اسلام و معارف قرآن و حقایق الهى در منتهاى ظهور و حد اعلاى کمال برساند، هر چند کافران ناراضى و مخالف او باشند * اوست خدایى که رسول خود حضرت محمد صلى الله علیه و آله ) را با دین حق به هدایت خلق فرستاد، تا بر همه ادیان عالم ، تسلط و برترى دهد، هر چند مشرکان مخالف باشند * (70)
به هر حال به رغم تلاشهاى بى وقفه بنگاه هاى تبلیغاتى غرب و خواست معاندان اسلامى که منافعشان با اسلام گره خورده است ، امروزه غرب ، فصل نوینى در مواجهه با اسلام را تجربه مى کند که بسیار امید بخش ‍ مى نماید. حقیقت آن است که آفتاب حقیقت هیچ گاه پشت ابرهاى توطئه و تبلیغ نخواهد ماند. اکنون طیف وسیعى از مردم جهان - بنا به احتیاج و نیازى که از فطرت آن ها نشات مى گیرد - به اسلام ، روى آورده و موج اسلام خواهى ، غرب را فراگرفته است . تقدیر الهى بر آن است که اسلام به عنوان آخرین دین آسمانى ، تنها دین جهانى باشد، ان شاءالله .
دکتر سید حسین نصر، در این باره مى گوید: در باب اسلام باید گفت که این دین هم در آمریکا و هم در اروپا بسیارى از کسانى را که در پیچ و خم هاى سرگشتگى دنیاى متجدد، گم شده اند و در پى نور هدایتى هستند که بتواند آنان را از ناامیدى و پوچى و بى هدفى نجات دهد، جلب کرده است . بسط اسلام در غرب هم نتیجه مهاجرت مسلمین و هم در نتیجه گرایش شمارى از مردم غالبا برجسته و تحصیل کرده غربى به این دین ، بسیار فراتر از آن است که بتواند آن را نادیده گرفت ... در نتیجه امروزه جامعه متنابهى از مسلمین هم در اروپا و هم در آمریکا به ویژه در مرکز شهرهاى بزرگ ، شکل گرفته است . (71)
کارلتون . اس . کون دانشمند معروف آمریکایى نیز در این باره چنین مى گوید: ما مى توانیم بگوییم اسلام یک دین جهانى است . کدام دینى است که میلیون ها پیرو در ده ها مملکت داشته باشد و با این که در هر محل و محیطى که رفته ، مواجه با تاثیرات و اختلافات تاریخى آن جامعه شده ، با این همه توانسته حقیقت خود را حفظ کند.(72)
پروفسور روژه گارودى فیلسوف شهیر و دانشمند برجسته فرانسوى که به دین اسلام ، مشرف گردیده ، در باره سرنوشت اسلام چنین مى گوید: سرنوشت اسلام شاید این باشد که میان شرق و غرب را پیوند بخشد و همه نیروهاى زندگى را (به تساوى ) در هر دو کرانه جهان پخش کند. (73)
اما در کنار مطالب مطرح شده ، توجه به نکته اى دیگر در سیر تاریخى تمدن اسلامى ، حائز اهمیت مى باشد، و آن ظهور احیاگران اسلامى از بطن جوامع مسلمان است .

احیاگران و اسلام ناب
تجربه تاریخ نشان داده است که هرگاه انسانهایى آگاه و روشن اندیش و مسلمانان آشنا به روح زمان و مؤ من به قدرت تطبیق اسلام با مقتضیات زمان ، ظهور کرده اند، تعالیم اسلام ناب را زنده ساخته اند و اسلام را وارد معادلات سیاسى و اجتماعى کشورهاى اسلامى نموده اند و در مدتى کوتاه چنان جوشش و خیزشى در بطن جهان اسلام به پا خاسته که به هیچ روى با عقل غربى سازگار نیست ، علامه اقبال لاهورى ، سید جمال الدین اسد آبادى ... و در نهایت امام خمینى که نقطه اوج بیدارگرى هایشان وقوع انقلاب اسلامى در ایران و تشکیل حکومتى بر مبناى قرآن بود، از زمره این احیاگران مى باشند.
انقلاب اسلامى ایران یکى از مصادیق بارز بالندگى اسلام و جاودانگى تعالیم آسمانى این دین الهى بود که به نوعى واکنش تند در قبال اندیشدها و ارزش هاى پوچ غربى و عکس العملى شدید از طرف اسلام در دفاع از ارزش هاى اصیل معنوى محسوب مى گردد. انقلاب اسلامى ایران به رهبرى زعیم عالى قدر آن ، نشان داد که هرگاه مسلمانان به هویت اسلامى و دینى خویش باز گردند، مى توانند مجد و عظمت از دست رفته خویش را دوباره باز یابند:
گر عشق عاشق ، دم زند، در این عالم زند
وین عالم بى اصل را، چون ذره ها برهم زند
دودى برآید از فلک ، نى خلق ماند، نى ملک
زین دود، ناگه آتشى برگنبد اعظم زند(74)
وقوع انقلاب اسلامى در ایران ، آغاز مرحله اى جدید در رویارویى جهان اسلام با دنیاى غرب است . اکنون کشور ایران به عنوان منادى اسلام در جهان به تحکیم موقعیت در برابر غرب پرداخته و بنا به اعتراف بسیارى از سردمداران و اندیشمندان غربى ، حتى موضع برتر یافته است ، تا جایى که در صدد صدور انقلاب خویش به همه نقاط جهان اسلام بوده ، به عنوان عامل مهمى براى شناخت درست اسلام در غرب و توسعه این دین در درون جوامع غربى گردیده است .
امام خمینى (ره ) رهبر بزرگ این حرکت عظیم اسلامى در این زمینه چنین مى گوید: ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم ، و تفکر این که ما انقلابمان را صادر نمى کنیم کنار بگذاریم ، زیرا اسلام بین کشورهاى مسلمان فرقى قائل نمى باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است . (75)(1/1/59)
ایشان که از همان ابتداى امر این گونه تکلیف و خط مشى انقلاب را روشن ساخته بودند در جاى دیگرى مى گویند، اسلام ، صادر شده در سرتاسر دنیا، از این سیاه هاى عزیزى که در آمریکا هستند و تا آفریقا و شوروى و همه جا، نور اسلام تابیده است ، و توجه مردم به اسلام (جلب ) شده است . و مقصود ما از صدور انقلاب همین بود و تحقق پیدا کرد، و ان شاءالله اسلام در همه جا غلبه بر کفر پیدا خواهد کرد. (76)(4/2/64)
به هر حال آنچه تا این جا مورد بحث قرار گرفته است سیرى در تاریخ اسلام و بررسى پاره اى از ویژگى ها و قابلیت هاى این دین الهى و نیز تحلیلى پیرامون ابعاد اجتماعى آن مى باشد. اینک ادامه بحث را به ذکر برخى از خصوصیات برجسته اسلام و نیز بیان ویژگى هایى از آن در بعد فردى ، اختصاص مى دهیم .

نگاهى دوباره ...
دین اسلام ، آخرین دین الهى است ، به این معنا که اتمام حجتى است بر بشریت از طرف خداوند. این دین ، جامع همه ادیان ماقبل خویش بوده و در نهایت ، تبلور قوانین الهى براى رستگارى دنیوى و اخروى انسان در همه قرون و اعصار است .
نگاهى به تاریخ نیز نشان مى دهد که پس از دین اسلام تاکنون هیچ دین فراگیر و تمدن ساز و وسیعى چون ادیان ماقبل آن مانند یهود و مسیحیت و... ظهور نیافته و این نکته را به اثبات رسانده که اسلام آخرین دین در عرصه تاریخ بشرى است .
اسلام ، دینى است توحیدى که مبنا و بستر حرکت آن ، اقرار به یگانگى خداوند مى باشد، و لذا جهان در این دین ، خالقى دارد خدا نام که جهان را و به تبع آن ، انسان را بى هدف نیافریده و از آفرینش عالم خلقت ، هدفى متعالى را دنبال کرده است .
انسان در این دین ، ماهیت از اویى و به سوى اویى دارد. او داراى دو بعد مادى و روحى بوده و با مرگ زندگانى اش پایان نمى یابد، بلکه فصل نوینى در حیات او آغاز مى گردد که در آن روح از زندان تن ، آزاد گشته و به ملکوت مى رود. به این ترتیب ترس از زوال و نابودى که انسان بى ایمان دهرى را، به ناله و پوچى مى کشاند دیگر جایگاهى ندارد.
هدفى که اسلام براى زندگى انسان و حیات بشرى تبیین مى نماید و تکلیفى که براى او جهت رسیدن به این هدف معین مى کند، به زندگانى او رنگ و بویى تازه داده و او را که در مسیر تکاملى خویش حرکت مى کند از بزرگ ترین لذایذ معنوى ، برخوردار مى کند و به او بینشى متعالى و روشن ارائه مى نماید.
در این بینش انسان از عالم خاک نبوده ، بلکه مرغ باغ ملکوت است که چند روزى از بدن او قفسى ساخته اند. پس زندگانى محدود به این جهان نبوده و آن فقط زمینه اى براى جهان دیگر محسوب مى شود.
قرآن هدف از دین اسلام را دعوت به سوى حیات و زندگى مى داند (77) که شامل حیات معنوى ، حیات مادى ، حیات فرهنگى ، حیات سیاسى و اقتصادى ، حیات اخلاقى و اجتماعى و بالاخره حیات و زندگى در تمامى زمینه ها و ابعاد مى باشد.
وصف هایى که در قرآن براى دین اسلام آمده است آن را دین حنیف ، (78) خالص (79) غیر قابل تغییر (80) و خالى از سخت گیرى (81) عنوان کرده است .
اسلام ، انسان را دعوت به آگاهى و شناخت مى نماید و اختیار انتخاب راه را براى او محترم مى شمارد. ابزار شناخت : حواس و قوه فکر و استدلال ... و نیز منافع شناخت : انسان ، طبیعت ، تاریخ ، عقل و... را بر مى شمرد، اما از نظر ایدئولوژى اسلام دینى است که داراى جامعیت و همه جانبگى است ، اجتهاد پذیر مى باشد و مسائل زمان را مى توان بر آن منطق ساخت ، سماحت و سهولت از ویژگى هاى دیگر این دین عزیز مى باشد. اما از دیگر برجستگى هاى آن در این حوزه مى توان موارد زیر را نیز برشمرد:
زندگى گرایى و نفى رهبانیت ، اجتماعى بود و و تعالیم مفصل اجتماعى داشتن ، احترام به حقوق و آزادى افراد، تقدم حق جامعه بر حق فرد، اصل شورا، منتفى بودن ضرر، اصالت فایده و پرهیز از کار بیهوده و لغو، اصالت خیر در مبادلات ، ضدیت با ضد عقل ، مانند: شراب و دیگر سکرات ، ضدیت با ضد اراده (لهو)، ارزش نهادن به کار و نفى از حقوق ، اصلاح جویى و مبارزه دائم با فساد، توحید، نفى شرک در نظر و عمل ، الغاى همه واسطه ها در مقام پرستش ، امکان همزیستى با اهل توحید، مساوات و نفى تبعیض و...

ادامه در قسمت سوم