زمینه هاى پیدایش جنبش زنان (فمینیسم)

 

پیشینه و زمینه هاى پیدایش جنبش زنان
نگاه فرودست به زنان جزو عمیق ترین و ماندگارترین نگاه هایى است که ممکن بود به صنفى دوخته شود. عمق بهت این نگاه به حدى است که به راحتى نمى توان جهت آن را عوض نمود. در ملل و اقوام مختلف، از اعصار و اقوام باستانى تا ملل نسبتاً متمدن، این دیدگاه چه به طور نظرى و چه عملى همواره وجود داشته است. ملت روم جزء اولین مللى است که قوانین مدنى را وضع نمود (حدود 400 سال قبل از میلاد); با این حال زنان را از موضوع قانون هاى انسانى خارج دید. ملتى که حقوق انسانى را براى مردان به بهترین شکل ممکن براى آن روزگار تدوین مى کند، چنان سیطره اى به آنان در عرصه ى خصوصى خانواده مى دهد که در سایه ى آن مى توانند با صلاح دید خود کمر به قتل همسر خویش نیز ببندند.[1] در این میان به دلیل خروج زنان از حیطه ى قانون، هیچ دادرسى به شکایات آنها رسیدگى نمى کند و از هیچ حمایت قانونى اى برخوردار نیستند.
گفتنى است که زنان در امت هاى متمدنى نظیر چین و هند، مصر قدیم و ایران نیز وضعیت بهترى ندارند. در تمام تکالیف و وظایف شاق و شکننده با مردان شریک اند، اما از حقوق آنها خوردار نیستند. علاوه بر آن که وظایف مختص، نظیر خانه دارى و بچه دارى، و اطاعت از شوهر در همه ى اوامر او نیز به عهده ى آنان است.
علامه طباطبایى(رحمهم الله) در این باره مى نویسد: با این وصف اوضاع زنان نزد این ملل و طوایف، به هر حال، بهتر از وضعیت زنانى بود که در قبایل غیرمتمدن زندگى مى کردند; چرا که دیگر به قصد خوردن گوشت آنها، آنها را نمى کشتند![2] از تشریح احوال اسفبار زنان در تاریخ حقارت بار آنان صرف نظر مى کنیم; ولى باید اعتراف کنیم که حتى با ترقى و پیشرفت جوامع، این وضعیت هم چنان ادامه یافت و تمام امتیازات هم چنان در اختیار مردان بود و زنان از امتیازات مدنى و شهروندى کم ترى بهره مند بودند. ناگفته پیداست که در این میان وضع زنان مسلمان به خصوص در برهه ى حضور نورانى معصومین(علیهم السلام)، که از حیات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)شروع مى شود، متمایز است.
آندره میشل در کتاب خود از زنان برجسته ى اروپایى و امریکایى که نام مى برد در یک مبارزه ى نفس گیر در سده هاى اخیر براى احقاق حقوق شهروند درجه ى یک دست و پا مى زدند و از آلیز بولدینگ چنین تقدیر مى کند: در اثر عظیم خود به آمریکاییان نشان داده است، قبل از آن که غرب از وحشیگرى به درآید، زنان، بدون آن که تحت حمایت مردان باشند، در تمامى دنیاى اسلام درخشیدند و علماى مذهبى، دانشمندان، حقوق دانان و شاعرانى داشته اند.[3] شئوارگى زنان پدیده ى نامیمونى بود که در گذشته هاى دور براى زن غربى وجود داشت.جدیت در دور نگه داشتن زنان از عرصه هاى قدرت و ثروت، که غالباً در اجتماع یافت مى شدند، از مانور شخصیت زنان مى کاست.
در همین حال غرب با رویکردى نوین و تحولى عمیق مواجه است. تحولى که از مکاتب فلسفى شروع مى شود، ولى تمام عرصه هاى حیات بشر را درمى نوردد. زمینه هاى اجتماعى جنبش زنان به وجود آمدن نهادهاى مدنى و شدت گرفتن نظریه ى حکومت هاى دموکراتیک، سخن از تساوى آحاد مردم در حقوق و در قبال قانون و حمایت هاى حقوقى را جدى تر کرد. در کنار پیدا شدن فضاى باز اجتماعى براى طرح افکار و اندیشه ها، تحولى عظیم در صنعت بهوجود آمد که به نوبه ى خود بر دامنه ى نهضت زنان افزود.
این تحول نقش تولیدى ـ اقتصادى زنان را در خانواده کم رنگ کرد; زیرا با بهوجود آمدن کارخانه ها کار و خانه از هم فاصله مى گرفتند. در عین حال بهوجود آمدن صنایع مدرن، مثل دستگاه تایپ، در آسان سازى بعضى مشاغل براى زنان نقش مهمى بازى کرد و راه ورود آنها را به بازار کار ـ با آن که مهارت خاصى هم نداشتند ـ تسهیل نمود. اوج گرفتن سطح مطالبات کارگران و پیدایش سندیکاى کارگرى، ثروت اندوزان صنعت را به فکر جلب هر چه بیش تر زنان به عرصه ى اشتغال انداخت; چرا که ورود رقیبانى فرصت طلب و در عین حال قانع و مطیع، به بازار کار، نظام عرضه و تقاضا را نامتوازن مى کند و خود اهرم فشارى بر کارگران مى شود، سرمایه داران در انتخاب کارگر قدرت مانور بیش ترى مى یابند و مى توانند به این وسیله همواره دست مزدها را پایین نگه دارند; به عبارت دیگر، زنان طعمه اى خوب براى صاحب سرمایه و رقیبى بسیار ناراحت کننده براى کارگران مرد بودند. گیلبر مبارزه ى زنان کارگر در فرانسه را براى قطعى کردن حقوق کار که بدون وقفه مورد اعتراض کارگران مرد بوده را این گونه توصیف مى کند: نخستین سخن کارگران مرد در اتحادیه ها درباره ى حذف کار زن بوده است. اما این زنان هستند که با ورود خود به این عرصه، ضمن برخوردارى از دست مزد مستقل، تریبون جدیدى براى احقاق حقوق خود و اعلام انزجار از ظلم پیوسته اى که بر آنها رفته است، یافته اند.[4]

پی نوشتها
[1] محمد حسین طباطبایى، قضایا المجتمع و الاسرة و الزواج.
[2]. همان.
[3]. آندره میشل، جنبش اجتماعى زنان، ص 7.
[4]. آندره میشل، همان، ص 84