روابط، از منظر دین و اخلاق(قسمت اول)

 

 

ادیان الهى همیشه با افراط و تفریط مبارزه کرده، راه میانه و متعادل را در دستور کار خود قرار داده اند.
غریزه ى جنسى که قوى ترین و پر جاذبه ترین نیاز مادّى انسان به حساب مى آید، از این افراط و تفریط ها به دور نیست و در منظر بعضى زشت و ناپسند و مذموم و در مسلک دیگر، تنها هدف زندگى ارضاى هر چه بیش تر آن است.
روشن است که کسانى مزه و طعم شیرین زندگى را مى چشند که نسبت به خود و نیازهاى فطرى و طبیعى خویش، شناخت کامل داشته، براى برآورده ساختن این نیازها، راه درست و معقولى انتخاب کنند.
بى توجّهى بسیارى از جوانان نسبت به مسائل دینى و ضوابط اخلاقى، از آن جا ناشى مى شود که مذهب را مساوى با محرومیّت از خواسته هاى طبیعى خود مى دانند و براى رسیدن به امیال و آرزوهاى خویش از ضوابط دینى گریزانند و اگر بدانند دین اسلام در عین تأکید فراوان بر عفّت و سلامت نفس، به نیازهاى طبیعىِ بشر پاسخ گفته است و محرومیّت جنسى را پیشنهاد نمى کند، دیوارهاى بى اعتمادى و بدبینى فرو ریخته، با آغوش باز پذیراى تعالیم حیات بخش اسلام خواهند بود.

در این بخش، نظر دین اسلام را در این باره، در قالب پرسش و پاسخ بیان مى کنیم.

آیا براى جلوگیرى از تماس زن و مرد، زن باید در خانه بماند و با مردان هیچ گونه تماسى نداشته باشد؟[1]
تعالیم اسلامى براى آن است که به انسان حیات و پویایى بخشد و به او روح و بینش و جنبش دهد. بنابراین تعلیماتى که اثر حیات بخشى ندارد و بر عکس مردگى و سکون ایجاد کرده، بشر را از جنبش و حرکت باز مى دارد و او را جامد و افسرده مى کند، از اسلام نیست.[2] احکام اسلامى از تعادل و توازن خاصّى برخوردار بوده، مطابق با روحیات و نیازمندى هاى واقعى او تنظیم شده است.
حرف زدن زن و مرد و برخورد آنان در زندگى روزمرّه، بدون اشکال است; مانند روابطى که استاد و دانشجو، کارمندان ادارات و... در سطح جامعه با هم دارند. اسلام مى گوید نه حبس و رکود و نه اختلاط و روابط آزاد; بلکه حضور زن در جامعه جایز است; البته با حفظ حریم. سنّت جارى مسلمین از زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمى شده اند; ولى همواره اصل «حریم» رعایت شده است. در مساجد و مجامع، حتى در کوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است.[3]
اسلام مى خواهد جامعه عارى از هر گونه نگاه و رفتار هوس آلود و سرشار از کار و فعّالیت و پیشرفت باشد و زن و مرد فارغ از دغدغدهاى شهوانى، به تحصیل و سایر کارهاى زندگى برسند. آیت الله «جوادى آملى» درباره ى حدود و روابط اجتماعى زن و مرد مى گوید:
در بخش مسائل اجتماعى، قرآن ما را متوجه کرده و مى فرماید:
گاهى تعصّب جاهلى یا رواج فرهنگ ناصواب یا تعصّب خام و مانند آن، به مرد این چنین تلقین مى کند که نمى توان با زن در یک مؤسسه همکارى کرد یا زن در جامعه نمى تواند حضورِ فعّال داشته باشد.
قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: این گونه از تعصّبات و رسومات جاهلى را که فرهنگ باطل است، بزدایید. «... و عاشِرُو هُنّ بالمَعْرُوفِ و اِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ...»[4] و اگر خوشتان نمى آید که آن ها مانند شما سمتى داشته باشند و در جامعه و صحنه ى سیاست و صحنه ى درمان و پزشکى و صحنه ى فرهنگ و تدریس حضور داشته باشند، این امر را تحمّل کنید; شاید خیر فراوانى در این کار باشد و شما نمى دانید.[5]

اسلام زن را در سایه ى حجاب و سایر فضایل به صحنه مى آورد تا معلّم عاطفه، رقّت، درمان، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود. دنیاى کنونى حجاب را از زن گرفته است، تا زن به عنوان بازیچه به بازار بیاید و غریزه را تامین کند.
زن وقتى با سرمایه ى غریزه به جامعه آمد، دیگر معلّم عاطفه نیست; فرمان شهوت مى دهد، نه دستورِ گذشت. شهوت جز کورى و کرى چیزى به همراه ندارد. لذا اسلام اصرار دارد که زن در جامعه بیاید ولى باحجاب بیاید; یعنى بیاید درس عفّت و عاطفه بدهد نه این که شهوت و غریزه بیاموزد.[6]
هر چند همیشه نقش زن در خانواده و حضور مؤثر او از اهمّیّت ویژه اى برخوردار است، زن محور مهر و محبّت خانه و قطب عواطف و احساسات زندگى بوده و شور و نشاط خانه از وجود اوست و مادرى که چشم امید جامعه، به نسلى است که در دامان پاکش پرورش مى یابد.
نکته ى دیگر آن که مفید بودن زن براى جامعه، منحصر به کار در اداره و یا شرکتى نیست; بلکه اگر شخصى یکى از مواردى را که جامعه نیازمند آن است، بر عهده گیرد و ثمره ى تلاش او در راستاى اعتلاى اجتماع باشد، حضور مفید دارد; همانند دانشمندى که یک عمر مشغول تحقیق و نگارش است، بدیهى است پرورش صحیح نیروى انسانى و تربیت درست آن از مفیدترین کارها بوده و کار گشایى آن از مشاغل دیگر بیش تر است. پیشرفت تحصیلى جوانان و بالا رفتن سطح فرهنگ عمومى و کاهش بزهکارى و انحرافات جوانان و اعتیاد ... همه ى این ها به طور مستقیم بستگى به کانون خانواده دارد و زن مى تواند محورى ترین نقش را در سلامت خانواده ایفا نماید.

روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جمع یاران و اصحابش نشسته بود; «اسماء» بنت یزید انصاریه به نمایندگى از زنان به حضور پیامبر رسید و پس از ایراد خطبه اى، درباره ى خانه نشینى زنان و برخوردارى مردها از فضیلت جهاد و حج و جمعه و... سؤال نمود.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) رو به اصحاب کرد و (در تحسین او) گفت: شما تا کنون زنى به این فضیلت دیده اید که در مسائل دینى این چنین سؤال کند؟ سپس رو به زن کرد و فرمود:
اى زن برگرد به همه ى زن هایى که تو نماینده ى آن هایى اعلام کن که مسئولیّت تربیت خانواده و تشکیل خانه، شوهردارى، حسن تبعّل، (که چشم و گوش شوهر در بیرون به گناه نیفتد و دستش به خیانت باز نشود،) نیک شوهر دارى کردن و حفظ خانواده و به دوش کشیدن ارکان آن و حفظ فرزندان و اموال و تامین آبرو، معادل همه ى آن فضایلى است که بر شمردى.[7]
در نتیجه تبدیل خانواده از کانون تربیت جسم و جان آدمى به یک خوابگاه و محل استراحت افرادى که از کار روزانه خسته و کوفته اند، از اشتباهات جامعه ى امروزى است.

چرا بر منع صحبت خواهران با برادران اصرار مى شود؟ آیا حرف زدن دختر و پسر و مشورت با هم حرام است؟[8]
در پاسخ پرسش پیشین گفته شد: اسلام صحبت نمودن زن و مرد و برخوردهایى را که لازمه ى رسیدگى به کارهاى روز مرّه است حرام ننموده، دختر و پسر نیز مى توانند به صورت عادى و عارى از هر گونه شائبه ى جنسى، با هم سخن بگویند; هم چنان که با جنس موافق خود صحبت مى نمایند.
البتّه اگر حساسیّتى در این باره وجود داشته باشد، به روحیّات و سن و شرایط ویژه ى آن دو بستگى دارد. همان طور که در بخش اول بیان شد، دختر و پسر با رسیدن بلوغ، سرشار از غرایز و عواطف بوده، از هم تأثیرپذیرى بسیارى دارند. در این سن، حکومت و سلطه ى غرایز جنسى فراگیر مى شود و بر اعمال و رفتار و اندیشه ى جوان سایه مى افکند.
احساس نیازى که در جوانان نسبت به جنس مخالف وجود دارد، باعث مى شود که آنان هر لحظه به دنبال پاسخى براى ارضاى آن و جبران کمبود روحى ـ روانى باشند.
در بسیارى از برخوردها، دختر و پسر، هر چند به بهانه هاى گوناگون با هم آشنا مى شوند، اما اندک اندک براساس تسلّط طبیعى غرایز، نگاه و سخن و رفتارشان رنگ و بویى دیگر گرفته، معناى خاصّى پیدا مى کند. و چه بسا بعد از مدتى به یکباره متوجه مى شوند، عواطف و احساسات آنان بازیچه ى هوس شده است.
با توجه به مطالب فوق و آن چه در بخش دوم گذشت، حسّاسیّت جامعه و خانواده ها معنا پیدا مى کند.

از آن جا که اسلام روابط آزاد را توصیه نمى کند، براى جلوگیرى از روابط نامشروع چه راه حلّى پیشنهاد مى نماید؟[9]
برخى مى گویند:
بى اعتنایى به همه ى ارزش ها چاره ى رفع تعارضات یک جامعه ى تکثرگراى فرهنگى است; هم چنان که امروزه در خارج از کشور، روابط بیرون از محدوده ى زناشویى، و هم جنس بازى، امرى روا شمرده مى شود.[10]

راه هاى ارضاى غریزه ى جنسى
براى پاسخ گویى به نیازهاى جنسى دختر و پسر دو راه وجود دارد:
1. ازدواج قانونى و شرعى; زن و شوهر با عشق و محبّت و شادى، زندگى مشترک را پایه گذارى کنند و از شیرینى هاى زندگى و لذایذ مشروع بهره مند گردند و کانون زناشویى را کانون خوشى ها و کامیابى هاى جنسى قرار دهند و حدّاکثر سعى خود را براى لذّت بخش نمودن این کانون صرف نمایند; امّا اجتماع بیرون، باید محیط کار و فعّالیّت و برخوردهاى دیگر باشد.
2. بى بندوبارى و هرج و مرج جنسى; لذایذ و کامیابى هاى جنسى از محیط خانواده و همسر قانونى به اجتماع بزرگ کشیده شده، کوچه و خیابان و مغازه ها و محیط هاى ادارى و مراکز تفریحى و ... آماده ى انواع کامیابى هاى جنسىِ نظرى و لمسى و... بوده و دختر و پسر آزادانه با هم ارتباط داشته باشند.

اسلام و آرامش غریزه ى جنسى
الف. ارتباط قانونى و انضباط جنسى
مطابق آیین اسلام، در آغاز هر ارتباطى باید تعهّدى میان افراد به صورت رسمى وجود داشته باشد; هر چند این دوستى ها موقّت و براى زمانى محدود باشد. بعد از انجام این تعهّد (به صورت عقد دایم و یا موقّت) ارتباط، جایز و پسندیده است و در صورتى که شرایط ازدواج دایم مهیّا نباشد، عقد موقّت و نامزدى شرعى، بهترین راه حل است; و بر اندیشمندان و مسئولان جامعه لازم است که فرهنگ عمومى را بر مبناى احکام واقعى اسلام رشد و تعالى بخشند.
در سایه ى روابط قانونى، از هرج و مرج جنسى و بى بند و بارى جلوگیرى شده، به نیازهاى طبیعى نیز پاسخى درست داده مى شود.
اشباع غرایز و سرکوب نکردن آن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى مطلب دیگر. مى توان امیال غریزى را به حدّ کافى اشباع کرد و پاسخ گفت و جلوى هیجان هاى بى جا و ناراحتى ها و احساس محرومیت ها و سرکوب شدن هاىِ ناشى از آن را گرفت.[11]

اسلام اصرار فراوانى دارد که محیط خانوادگى آمادگىِ کامل براى کامیابى زن و شوهر داشته باشد و دختر و پسرى که پیمان عشق و زناشویى مى بندند، در زیر سایه ى محبّت و وفادارى، از لذّت هاى زندگى بهره مند گردند و خواسته هاى یک دیگر را به گونه اى بر آورده سازند که با خروج از خانه، همه ى هیجان ها فرو خفته باشد و محیط اجتماع، محل کار و فعّالیّت و تلاش براى رشد و تعالى فرد و جامعه بوده و از هر نوع کامیابىِ جنسى در آن محیط خوددارى شود. فلسفه ى تحریم نظربازى[12] و تمتّعات جنسى از غیر همسر قانونى و حرمت خود آرایى[13] و تبرّج زن براى بیگانه همین است.
اما کشورهاى غربى راه دوم را انتخاب کرده و کامیابى هاى جنسى را از کانون خانوادگى به محیط اجتماعى کشانده اند و به نام آزادى، لیبرالیسم جنسى را رواج داده اند و بر اساس نظر «فروید و راسل» و امثال آنان، آزادى بى قید و شرط و شهوترانى را پذیرفته اند و اکنون شاهد آثار هولناک و مخرّب آن مى باشند که آمار فاجعه هاى شهوانى در روزنامه ها و رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختر و پسر، و مرد و زن و ... شاهد گویاى این مطلب است.[14]

اگر بر فرض، از وجود فرزندان نامشروع، بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دان ها و توالت ها، کورتاژها، قتل ها و ضایعه هاى دیگر اخلاقى و انسانى آزادىِ جنسى چشم پوشى کنیم و همه را فراموش شده بگیریم، با این فاجعه ى بزرگ، که شخصیّت انسانىِ زن، نابود شده، تبدیل به توپ شهوانى مى شود که هر لحظه مورد حمله ى چشم ها و لمس ها و قوّه ى شهوانى مردانِ شهوتران است، چه کنیم؟
با بازیچه شدن زندگىِ پر از آمال و اهداف انسان که باید به سوى کمال و تعالى رشد نماید، چه مى توان نمود؟ در چنین جامعه ى پر التهابى از در و دیوار آن، از کوچه و خیابان و مدارس و اداره ى آن، جز شهوت و خود نمایى و ناز و نیاز چیز دیگرى دیده نمى شود و همه چیز در عین رنگارنگ بودن تنها یک رنگ دارد; آن هم لذّت بیش تر، با غفلت کامل از عواقب و پیامدهاى آن. تنها ملاک، منافع شخصى و لذّت فردى است و این که چه بر سر دیگران و جامعه و فرهنگ و آینده ى نسل بشرى مى آید، اهمّیّتى ندارد. اگر بتوان ادعا نمود که حداقل در کامیابى جنسى و ارضاى کامل شهوات و عشق و دوستى موّفق بوده اند، خوب است; اما در همین یک مورد نیز با مشکل رو به رو هستند. متفکّر شهید «مطهرى» در این باره مى گوید:
در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند. در این مورد هر چه عرضه بیش تر گردد، هوس و میل به تنوّع افزایش مى یابد ... راسل در کتاب زناشویى و اخلاق اعتراف مى کند که عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است. آن چه با ارضا تسکین مى یابد، حرارت جسمى است نه عطش روحى[15].
و «ویل دورانت» تصریح دارد:
میل به تنوّع، گر چه از همان آغاز در بشر بوده، ولى امروزه به سبب اصالتِ فرد در زندگىِ نو و تعدّد محرّکاتِ جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى، ده برابر گشته است.[16]

ب. هدایت و حمایت جوان
به عقیده ى اسلام براى آرامش غریزه دو چیز لازم است:
1. ارضاى غریزه در حدّ حاجتِ طبیعى; ازدواج دایم به عنوان راه حل اساسى و ازدواج غیر دایم در شرایط خاص.
2. جلوگیرى از تهییج و تحریکِ آن در سطح جامعه و رسانه ها.[17]
البته ایجاد میدان سالم فعّالیّت اجتماعى، فرهنگى و ورزشى و گسترش آن، مى تواند نقش بسیار مؤثّرى در کنترل و هدایت نیروى جوان داشته باشد و در صورتى که این میادین، مطابق با موازین اخلاقى و به دور از اختلاط و هم دوشى برپا شود، توجّه جوان را از مسائل جنسى به سوى خود معطوف داشته، سبب سلامت و رشد او خواهد شد.
در نتیجه مى بینیم، تعالیم دینى ما به این نیازها توجّه نموده و به آن ها پاسخ درست داده است; ولى اگر در اجراى دستورهاى الهى و راه کارهاى دینى، هنوز مشکلى باقى است، این ایراد به جامعه و افراد آن باز مى گردد; نه به دین اسلام. بنابراین جوانانى که مدّعى سنت شکنى و عدم رعایت ضوابط اجتماعى و یا خانوادگى اند، چه خوب است در راه صحیح و شرعى آن گام برداشته، خویشتن و جامعه را از ناپاکى و انحراف دور نگه دارند.

دیدگاه اسلام درباره ى مسائل جنسى چیست؟ آیا مسئله ى جنسى امرى پلید و مذموم است؟
براى ما مسلمانان که علاقه ى زوجین را به یک دیگر یکى از نشانه هاى بارز وجود پروردگار، و نکاح را سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دانیم، هنگامى که مى شنویم، بعضى از آیین ها علاقه ى جنسى را پلید، و آمیزش جنسى را (حتى با همسر شرعى و قانونى) موجب تباهى و به دور از اخلاق مى دانند، دچار تعجّب مى شویم.[18]
«برتراند راسل»، فیلسوف اجتماعى مشهور مى گوید:
... عوامل و عقاید مخالف جنسیّت، در اعصار خیلى قدیم وجود داشته و به خصوص در هر جا که مسیحیّت و دین بودا پیروز شد، عقیده ى مزبور تفوّق یافت .... و در نقاط دیگر دنیا ادیان و راهبانى بوده اند که طرفدارى از تجرّد مى کرده اند، مانند «اسنیت ها» در میان یهودیان و بدین طریق یک نهضت عمومى ریاضت در دنیاى قدیم ایجاد شد. ]و تجرّد، ارزش قلمداد شده و عقاید تحقیرآمیزى راجع به زن رواج یافت. [19]
این عقاید، کشمکش جانکاهى میان غریزه ى جنسى از یک طرف و عقاید مذهبى از طرف دیگر به وجود آورد و موجب غربت دین گردید.
اما در منطق عالى اسلام، کوچک ترین اشاره اى به پلیدى علاقه ى جنسى و آثار ناشى از آن نشده است; بلکه اسلام تمام تلاش خود را براى تنظیم این علاقه به کار برده است و اگر نکوهشى درباره ى مسائل جنسى در متون دینى دیده مى شود، درباره ى نگاه استقلالى و هدف قرار گرفتن آن است و در واقع نکوهش شهوترانى و غرق شدن در دریاى هوس و انحراف غریزه از راه هاى مشروع است.

در منظر دین، علاقه مندى و کشش درونى به مسائل جنسى، مردود نبوده، با معنویّت و روحانیّت منافات ندارد; بلکه جزء خلق و خوى انبیا معرّفى شده است.[20]
در قرآن کریم علاقه ى زوجین به یکدیگر از نشانه هاى بارز وجود پروردگار بیان گردیده است.[21]
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه ى اطهار(علیهم السلام) - طبق روایات فراوانى که رسیده است -، محبّت و علاقه ى خود را به همسر خویش در کمال صراحت اظهار مى کرده اند.[22] و روش کسانى که میل به رهبانیّت پیدا نموده بودند را سخت تقبیح مى نمودند. اسلام، التذاذ و کام جویى زن و شوهر از یک دیگر را نه تنها تقبیح نکرده; بلکه ثواب هایى هم براى آن قائل است.[23]
شاید براى یک غربى و غرب زده، شگفت انگیز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و و ملاعبه ى زن و شوهر، آرایش زن براى همسر و پاکیزه بودن شوهر براى زن را مستحب مى داند و زنى را که در آرایش و زینت براى شوهرش کوتاهى کند و هم چنین مردانى را که در ارضاى زن خود بى توجه باشند، مورد نکوهش قرار داده است.[24]
در نتیجه، آن چه مذموم است بى بندوبارى و انحراف است که هم شخصیّت و کرامت زن و مرد را نابود مى کند و هم خانواده را که مرکز ویژه ى تربیت فرزند، و مکان امنى براى پرورش نسل آینده است، از بین مى برد.

اهداف ازدواج چیست؟ و چه آثار و فوایدى دارد؟[25]
همان گونه که گفتیم، خداوند در قرآن، خلقت زن و شوهر و محبّت و مودّت میان آن ها را از نشانه هاى حکمت خود معرفى مى کند.[26]
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «هیچ کانونى در اسلام بر پا نشده که نزد خداوند محبوب تر و عزیزتر از ازدواج باشد.»[27] و هم چنین امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «دو رکعت نماز انسان متأهّل افضل و بالاتر از هفتاد رکعت نماز انسان مجرّد است.»[28]
ازدواج بهترین پاسخ به نیازهاى جنسى و عاطفى انسان است و هدف ها و نیازهاى بى شمارى را تأمین مى کند که از جمله ى مهم ترین هدف هاى ازدواج نیل به آرامش و سکون، تأمین نیازهاى جنسى، بقاى نسل، تکمیل و تکامل فردى و اجتماعى، سلامت و امنیّت و سرانجام، تأمین نیازهاى روانى و اجتماعى فرد را مى توان نام برد.[29]

اهداف ازدواج
1. ایجاد محیطى خصوصى براى آرامش و آسایش: نیاز به آرامش که ریشه در سرشت آدمى دارد، بر اساس تعلیم مکتب اسلام یکى از مهم ترین و شاید اوّلین انگیزه ى ازدواج محسوب مى گردد. ازدواج در حقیقت، کانونى تشکیل مى دهد که در آن، زن و مرد احساس آرامش کنند; زیرا زنان و مردان آرامش دهنده ى روانىِ یک دیگرند و خداوند مى فرماید: «یکى از نشانه ها این است که براى شما همسرى از جنس خودتان بیافرید تا با او انس گیرید و در کنارش آرامش بیابید.»[30]

2. تأمین نیازهاى جنسى: انسان داراى مجموعه اى ازنیازها و غرایز است که عدم ارضا و یا نقص در ارضاى هر کدام از آن ها موجب ایجاد تزلزل در شخصیّت مى گردد و ازدواج، بهترین پاسخ به این غریزه است و رهبانیّت و پس زدن آن صحیح نیست; زیرا پیامدهاى مختلف روحى و جسمى دارد. اسلام، غرق شدن در هوى و هوس و ارضاى آزاد و نامشروع را صحیح نمى داند، چون جز تشنگىِ سیرى ناپذیر و تنوّع طلبى و اضطراب، چیز دیگرى در پى نخواهد داشت; بنابراین باید به ضرورت تأمین نیاز جنسى توجّه نمود، اما نه تنها از بعد مادّى و جسمانى; بلکه در نتیجه ى تأمین صحیح، فرد از لحاظ روانى و اخلاقى نیز به آرامش مى رسد.
بنابراین فرد پس از ازدواج مى تواند این غریزه ى مهمّ حیاتى را با شیوه اى مطلوب و معقول و اجتماع پسند ارضا کند و در سایه ى آن، به آرامش دست یابد.[31]

3. دوستى و محبّت و عشق: آدمى در هر سن و مرحله اى از حیات خویش، به محبّت احتیاج دارد و علاقه مند است که دیگران به او مهر بورزند.[32] استاد شهید مطهرى در این باره مى گوید:
پسر و دخترى که هیچ کدام آن ها در زمان تجرّدشان در هیچ چیزى نمى اندیشیدند مگر آنچه مستقیماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همین که به هم دل بستند و کانون خانوادگى تشکیل دادند، براى اوّلین بار خود را به سرنوشت موجودى دیگر علاقه مند مى بینند. شعاع خواسته هایشان وسیع تر مى شود و چون صاحب فرزند شدند، به کلّى روحشان عوض مى شود ...[33]
و اگر به اتّحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه اى که تا آخرین روزهاى پیرى - که غریزه ى جنسى فعّالیتى ندارد - توجه کنیم به این نقش ازدواج بهتر پى مى بریم.

4. تکمیل و تکامل: هیچ انسانى به تنهایى کامل نیست; به همین جهت پیوسته در صدد این است که نقص و کمبود خویش را جبران کند، جوانان با گزینش همسرى شایسته، موجبات رشد و تکامل خود را فراهم مى کنند و در مسیر زندگى، از نظرات و تشویق ها و حمایت هاى یک دیگر بهره مند مى شوند. «شهید مطهرى» درباره ى نقش تربیتى ازدواج مى گوید:
یک پختگى هست، که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمى شود، در مدرسه پیدا نمى شود، در جهاد نفس، نماز شب و ارادت نیکان پیدا نمى شود، این را فقط در همین ازدواج و تشکیل خانواده باید به دست آورد.[34]

5. تولّد فرزند و بقاى نسل و سلامت آن: میل به داشتن فرزند و تداوم نسل ها و پرورش انسان ها از انگیزه و اهداف مهمّى است که در طول دوره هاى گوناگون، همواره عامل مهمِّ ازدواج و تشکیل خانواده بوده است.
تشکیل خانواده، ایجاد کانون پذیرایى نسل آینده است و سعادت نسل ها بستگى به وضع خانوادگى دارد و سلامت امنیّت فرزندان در گرو استحکام خانواده مى باشد.[35]

6. سلامت و امنیت فردى و اجتماعى: خانواده کوچک ترین واحد اجتماعى و مقدّس ترین نهاد بشرى است و در بردارنده ى پاک ترین و عمیق ترین مناسبات انسانى است که براى سلامت و امنیّت و سعادت فرد و اجتماع، سودمند و ضرورى است. قرآن کریم زن و شوهر را به لباس یک دیگر تشبیه نموده است.[36]
همان طور که انسان همیشه با لباس است و لباس، هم مایه ى آراستگى و زیبایى و هم جامه ى ستر و عفاف اوست، زن و شوهر نیز همین گونه اند. لباس از همه چیز به تن انسان نزدیک تر است و مَحرم تر; و آن گاه همین لباس در عین نزدیکى به تن، بدن را از دیگران مى پوشاند و دور مى سازد; همان طور که از نوع لباس فرد مى توان به شخصیّت و افکار او پى برد، از نوع همسرى که بر مى گزیند نیز مى توان به شخصیّت و هویّت او پى برد.

... تفاوت دختر و پسرى که تشکیل خانواده مى دهند با دختر و پسرى که در یک جامعه ى بى بند و بار، رابطه ى جنسى بر قرار مى کنند، این است که زن و شوهر مطابق تمثیل قرآنى در حکم لباس یک دیگر و مایه ى عفت و پوشیدگى هم مى باشند و حال آن که دو تاى دیگر موجب برهنگى و بى عفتى یک دیگر مى شوند.[37]
«ایور موریش»، جامعه شناس غربى معاصر، درباره ى نقش خانواده در زمینه هاى مختلف مى گوید:
«برخى از وظایفِ روانى و اجتماعى، در نقش تربیتى خانواده مستترند. مناسبات جنسى و عاشقانه براى انسان نیاز اساسى محسوب مى شود و هر چند واضح است که مى توان این نیازها را در خارج از نهادهاى خانواده و ازدواج بر آورده کرد; ولى این نکته نیز واضح است که ارضاى کاملا نامحدود خواسته هاى جنسى، به فرو پاشى نظام جامعه و مناسبات آن منجر مى شود. ... خانواده واحد بسیار تخصّصىِ تأمینِ محبّتى است که به حصول اطمینان از ثبات عاطفى کمک مى کند. تحقّق این امر هنگامى است که زن و مرد در شرایط امروزى، زندگى موفّقیت آمیز داشته باشند.
ثبات عاطفى در بلند مدت، بسیار بیش تر از هیجانات جسمانى براى انسان جنبه ى حیاتى دارد.[38]
«ویل دورانت» درباره ى نقش ازدواج مى گوید:
اگر با جوانى خرد و تعقّل یار مى بود، عشق را از هر چیزى گرامى تر مى داشت و روح و جسم را براى پذیرایى عشق، تمیز و پاکیزه نگاه مى داشت و ایّام عشق را با ماه هاى نامزدى طولانى تر مى ساخت و آن را با ازدواجِ پر از آداب و تشریفات، تضمین مى کرد و با تصمیم و جدِّ تمام، همه را پیرو آن مى ساخت. اگر عقل و حکمت با جوان بود، عشق را عزیز مى داشت و آن را با اخلاص تقویت مى کرد و با فداکارى عمیق تر مى ساخت و با آوردن فرزند به آن حیات و زندگى مى بخشید.[39]
پس تا انسان زنده است و زندگى مى کند، نیازمند یار و یاورى مهربان و رفیقى همدل و همراه و پشتیبان لحظه هاى تنهایى است و همسر انسان بهترین فرد است. این جاست که دین مبین اسلام بر ازدواج تاکید فراوانى داشته، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و سایر معصومین(علیهم السلام) بر آن توصیه مى نمودند.

مى فرمایند: انسان با سنّ بلوغ باید زادواج کند. آیا در آن بحران فکرى و روحى و جسمى و تزلزل شخصیّت، ازدواج موفّقیت آمیز است؟ آیا بهتر نیست تا فراهم شدنِ شرایط مناسب صبر کنند؟[40]
فرایند بلوغ، یکى از حساس ترین دوره هاى زندگى هر فرد است. نوجوانان در این دوره، تمایلات و خواهش هاى گوناگون و متفاوتى داشته، این دوران براى آنان نوعى تولد مجدّد به حساب مى آید.
عدّه اى از روان شناسان، رشد و تحوّل انسان را یک پدیده ى مداوم و پیوسته نمى دانند; بلکه آن را متشکل از مراحل و دوره هاى مختلف مى دانند که از جمله دوره هاى آن «بلوغ» است که مى توان آن را نوعى بحرانِ بلوغ نامید که با آن، بى سروسامانى روانى آغاز مى شود.[41] و حدّ فاصلى میان کودکى و بزرگى است.

اما در مقابل این گروه، برخى دیگر از روان شناسان، رشد را امرى مداوم و پیوسته مى دانند که از کودکى شروع شده، بدون انقطاع، ادامه داشته، در هنگام بلوغ، آهنگى سریع تر مى یابد; بنابراین آن را نمى توان بحران بلوغ نامید.[42] چرا که:
ادامه در قسمت دوم